مکتب اقتصادی اسلام، در صدد تامین اهداف فراوانی است که برخی از آنها اخلاقی و برخی دیگر اجتماعی است، در این جا به بعضی از آن اهداف که دارای اهمیت بیشتری است، اشاره می شود:
1. حاکمیت سیاسی اسلام
2. تحکیم ارزش های معنوی و اخلاقی
3. برپایی عدالت اجتماعی
4. عدم وابستگی اقتصادی
5. خودکفایی و اقتدار اقتصادی
6. توسعه و رشد
7. رفاه عمومی
اهداف مذکور همه در عرض هم نیستند بلکه برخی از آنها با حفظ برخی دیگر هدف قرار می گیرند، مثلا سه هدف آخر به این شرط مطلوب اند که لطمه ای به چهار هدف اول نزنند.
رعایت نکردن اخلاق اقتصادی و به کار نگرفتن اصول فقه اقتصادی از جمله مواردی است که جلوی حرکت حماسی در اقتصاد را خواهد گرفت؛ چون قوانین دین با هم در ارتباط و تناسب کامل هستند و مثل اجزای یک سیستم هماهنگ عمل میکنند. بنابراین، اگر به برخی عمل شود و به برخی عمل نشود، این سیستم هماهنگ، جواب کافی نخواهد داد. اگر اغنیا از پرداخت حقوق واجب و مستحب سرپیچی کنند، اگر فقیران صبر پیشه نکنند و به ذلت، دریوزگی، طمع، عجز و اعتراض و گدایی روی بیاورند. اگر مالیات گرفته شود، اما زکات و خمس درست پرداخت نشود و برای پرداخت آن، سامانه قانونی و اجرایی کافی و لازم وجود نداشته باشد، حفرههای اقتصادی این جامعه پر نخواهد شد و تعدیل ثروت در عمل، عادلانه صورت نخواهد گرفت.
در این میان، اخلاق اسلام و فقه دینی سعی میکند جلوی طغیان اخلاقی ثروتمند و شکنندگی روحی ـ روانی فقیر را بگیرد. فقه اقتصادی تلاش میکند تعادل را در جامعه برقرار کند. فقه در بسیاری از عرصههای اقتصادی مثل: معاملات و تجارات و حقوق واجب مثل: کفارات، فیء، خمس، زکات، حقّالناس، حقّالله و... باب فقهی باز کرده است. اخلاق دینی برای اقتصاد، معیارهای زیادی مثل: قناعت، مبارزه با راحتطلبی، تقبیح پرخوری، تکاثر، حرص، آز و طمع، تشویق به احسان، نیکی و حل مشکلات دیگران، پرهیز از حرامخوری، ترسیم حدود مالکیت شخصی، توصیه اکید به طلب رزق حلال و تلاش برای تجارت و پیدا کردن خرج عائله و... را تبیین کرده است.